Maze in the Mirror

please don't give up on me

20

آخرین‌باری که تونستم از احساساتم حرف بزنم و مشکلی تو توصیف‌کردن و پیداکردن کلمه نداشته باشم رو به یاد نمیارم. قبل از اسفند بود؟

اسفند با اینکه برام جهنم بود، در عین حال بهشت هم بود. انگار که چیزی زده بودم و تو حال خودم نبودم. تو جهنم بودم، ولی شاد بودم. دلم حال اون روزام رو می‌خواد. الان تو جهنمم و متوجه وضعیتم هستم.

افکار خودکشیم برگشته. البته نه مثل قبل. روان‌پزشکم در دسترس نیست که برام دوز قرص‌ها رو بیشتر کنه. هر جلسه با روان‌شناسم هم برام عذابه چون هیچ موضوعی نیست که صحبت درباره‌ش برام آسون باشه. هزار تا مشکل دیگه دارم که ۹۰٪شون با پول حل می‌شن، ولی کو پول؟ این‌قدر مشکل دارم که فکر نکنم هیچ‌وقت افسردگیم خوب بشه. با مرگ هم حل نمی‌شن، ولی خب از بین که می‌رن. کاش جرئت انجامش رو داشتم. کاش یه فرشته‌ی نجات جلوم ظاهر می‌شد، دستم رو می‌گرفت و کمکم می‌کرد تا موقعی که دیگه نیازی به کمک نداشته باشم، اما خب شتر در خواب بیند پنبه دانه.

کلی حرف دارم که بزنم، ولی نمی‌دونم چی بگم که فقط یه ذره خالی بشم.

کاش فقط دردام تموم می‌شدن.

۰ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
At the end of the maze
At the end of the maze
Across the mirror over there
Please find me please
Please don’t give up on me

موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان